اقامتگاه اشکانی، آرامش در قلب شهر پر جنب و جوش
همیشه بازارهای هر شهر قلب تپنده آن شهر بودهاند. اما در اصفهان این مسئله پررنگ تر است. اگر دلیلش را بخواهید میگویم به خاطر تصویری که در ذهن من و در ذهن تاریخ ادبیات از سالهای صفوی مانده است. تصویری که بازاریان شاعر را دور هم در میدان نقش جهان جمع میکرده است تا شعرهای تازهشان را با هم مرور کنند. بازاریانی که هم نبض شهر در دستشان بوده و هم در رگ ادبیات، خون میدمیدهاند. بازاریانی که از مردم بودهاند و در دل مردم زندگی میکردند و شعر را از ظریفترین خواستهای زندگی روزمره مردم بیرون میکشیدند. و چه کسی بهتر از بازاریهای شهر حرف مردم را میدانسته. فقط هم شاعران نبودهاند، کاشیکاران، معماران و تمام هنرمندان تجسمی در اصفهان عصاره زندگی مردم شهر را ریخته بودند در بازار اصلی اصفهان، میدان نقش جهان. این است که بازار اینجا بیشتر از هر شهر دیگری قلب تپنده شهر شده است. قلب تپنده اصفهان.
اما در این شهر زیبا در قلب اصفهان کجا بمانیم ؟
حالا تصور کنید میخواهید در اصفهان اقامت کنید و خودتان فکر میکنید کجا میتواند بهتر باشد از جایی که درست مرکز قلب تپنده این شهر است. اقامتگاهی که ورودیاش از داخل بازار است و نامش اقامتگاه اشکانی است.
این همسایه آرام بازار
یک ساختمان قدیمی ۳۰۰ ساله، درست مثل یک آدم استخوندار (فرد با اصل و نسب)، سالهاست نشسته پشت بازار اصلی اصفهان. از داخل بازار وارد میشوی و بعد از آن همه هیاهوی بازار و شلوغی آن به امنیتی آرام میرسی. به حوض آبی وسط حیاط، که زُق زُق (خستگی) راه را از تو میستونِد (میگیرد). به پنجرههای از جنس چوق (چوبی) که دمپسا (پشت سر هم) در قابهایی شبیه به گنبز (گنبد) کنار هم قرار گرفتهاند و پشت ایوان بزرگی نشستهاند، با آن پردههای قرمزی که از وسط جمع شدهاند تا پنجرهها را زیباتر کنند. به ستونهای گچبری شده که شکوه میبخشد به این سادگی و قدمت میدهد به چشمانداز ایوان. به درختها و باغچههای کوچک حیاط با گلهای جختابلا (تازه) و تختهای سنتی پوشانده شده با جاجیم. شاید عجیب باشد اما اینجا با این همه آرامش و سکوت همساده (همسایه) بازار اصلی اصفهان است.
حالا که زق زق (خستگی) از تنتان رفت، بیایید داخل شویم. از پلهها بالا برویم و از ایوان باشکوهش بگذریم و برسیم به دالون (راهرو) و اتاقها. ۹ اتاق که اغلب بزرگ هستند و با آن ملافههای سفید آنقدر تمیز به نظر میرسند که همش مراقبی مبادا جایی را کوره (کثیف) کنی. کف اتاقها با جاجیمهایی با رنگهای قرمز و زرشکی پوشیده شده و جزئیاتی کوچک در همهجا به چشم میخورند. مثل شیشهها و فانوسهای رنگی روی طاقچهها، طرحهای زیبای کوچک بر روی کاشیهایی که بر کف اتاق ماسیدِس (چسبیده است)، کاشیکاریهای طرحدار سرویسهای بهداشتی و ریسههای رنگی پشمی که در بعضی اتاقها از تیفال (دیوار) و از سقف گِل (آویزان) است. اما همه اینها را که بگذاری کنار آن پردههای قرمز که از وسط جمع شدهاند و با ظرافت بخشی از حیاط را نمایان میکنند، با تماشایش بند دلم آدم مسکولد (پاره میشود).
اقامتگاه اشکانی یک رستوران هم دارد که در آن صبحانه سرو میشود و میتوانی هرچه که صبحها دلت میخواهد را آنجا بسونی (بگیری). میتوانی بعد از اینکه از بازار برگشتی، پیش از آنکه به اتاقت برگردی یوخته (کمی) بر روی تختهای توی حیاط و با تماشای آن همه آرامش و زیبایی و شکوه، استراحت کنی. و خلاصه اگر سُک (اذیت) زندگی مدرن در این دوران دارد گُتری (بیخودی) آرامش شما را بر هم میزند، و روحتان را میچلوند (فشار میدهد)، بیخودی نچِز (حرص نخور)، جلدی (با عجله) وسایل سفرت را زَفتِش کن (جمعش کن) و برو به جایی که در قلب بازار اصفهان، میان آن همه شلوغی میتواند آرامت کند.
اگر به مسیر سفرتان به اصفهان رسید، بهترین جاهای دیدنی این شهر را نباید از دست بدهید. برای دیدن اصفهان یا باید یک تورلیدر کاربلد داشته باشید یا سری به فهرست بهترین جاهای دیدنی اصفهان با آدرس و اطلاعات کامل در جاباما بزنید.
صدای میزبان: آقای اشکانی
آقای اشکانی، یا بهتر بگوییم آقای وندایی که اغلب او را به نام خانوادگی همسرشان، اشکانی میشناسند، کشاورز است و متولد ۱۳۳۶. شاید مهمترین ویژگی او این باشد که عاشق خانوادهاش است. همسرِ همیشه همراه و ۴ فرزندی که یکی از دخترها حالا همکار پدر و اصلا ایدهپرداز اولیه اقامتگاه اشکانی و کسب و کار بوده است. با او از اقامتگاه گپ زدیم و بیشتر از خود اقامتگاه، خودش برایمان جالب شد. خودش که روح اقامتگاه را ساخته و میسازد.
شورهزارهایی که سبز میشوند:
– از شروع فعالیت اقامتگاه اشکانی بگویید. چگونه این کار را شروع کردید؟
– ایده اولیه کار با دخترم بود. خودم هم خیلی علاقه داشتم اما دخترم پیشنهاد اولیه را دارد. او لیسانس زبان و لیسانس جهانگردی دارد و با این چیزها آشنایی بسیار داشت. دخترم استاد من است. من هم که علاقه و ذوق و شوق داشتم پذیرفتم و دو ماه در اصفهان به دنبال یک مکان مناسب بودیم. تا اینکه اینجا را پیدا کردیم. موقعیتش برای ما خیلی مهم بود. اول از همه نزدیکی به آثار تاریخی و دوم اینکه اینجا خیلی سکوت و آرامش دارد. اغلب مهمانها اینجا را دوست دارند. خانهای که ۳۴۰ سال قدمت داشت. البته پیش از شروع بازسازی، ملک آن کاملا مخروبه محسوب میشد، ما آن را بازسازی کردیم. من به این کار خیلی علاقه داشتم اما علاقه دخترم بیش از من بود. اینجا دو سال و هشت ماه سن دارد.
– شما پیش از این کار به چه کاری مشغول بودید؟
– من کشاورزم. هنوز هم هستم. این شغل دوم من است. قبلا که آب زایندهرود خوب بود کشت گندم انجام میدادیم، بعد از خشکسالی در اصفهان و بد شدن وضع آب، نهال پسته کشت کردم. زمین من شورهزار بود. هنوز هم کارهای کشاورزی را خودم در زمین انجام میدهم.
– برای این کار الگویی داشتید؟ از کدام اقامتگاهها در ساخت و طراحی اینجا تأثیر گرفتهاید؟
– الگوی من کتابهایی بود که درباره تاریخ میخواندم و عکسهایی که در این کتابها میدیدم. بیشترین تأثیر را از کتابها گرفتم. از کودکی به تاریخ علاقه داشتم و وقتی کتاب تاریخی میخواندم با خودم فکر میکردم کاش بتوانم همچین کاری انجام بدهم که در جامعه اینقدر جذاب باشد.
– به غیر از دخترتان که الان با شما همکار است، بقیه خانواده هم در این کار سهیم هستند؟
– خانمم هم گاهی به ما سر میزند و پیشنهادهای سازنده و خوب میدهد. ما هم تقریبا همه را میپذیریم و انجام میدهیم.
اصفهان است و خوراکیها و غذاهای جذابش! پس حالا که به این بخش از مطلب رسیدید بد نیست که پس از خواندن آن سری هم به فهرست بهترین غذاهای اصفهان و خوراکی های جذاب آن بزنید.
ما حسرت نمیخوریم:
– این کار چقدر زندگی شما را تحت شعاع قرار داده است؟ چه از نظر خانوادگی و چه از نظر فردی؟
– این جا من و دخترم با افراد مختلف ایرانی یا غیر ایرانی برخورد میکنیم و وقتی با دیدگاههای مختلفشان آشنا میشویم خیلی لذت میبریم. گذران زندگی ما از اینجا نیست. چون فعلا این کار به خاطر مشکلاتی که صنعت گردشگری در این دو سال گذشته داشته است، جوابگو نیست. اما این شغل چیزی بیشتر از بحث مالی دارد. وقتی مهمانی میآید من خیلی ذوق و شوق دارم. حرف که میزنیم کلی چیزهای تازه در ذهن من شکل میگیرد. با مهمانها حرف میزنم و آنها از زندگی خودشان تعریف میکنند و این مسئله در این شغل خیلی لذتبخش است. در محیط خانه هم من و همسر و دخترم همه کارهایمان را با برنامهریزی بیشتری از قبل پیش میبریم. این کار یک جور هیجان و یا انگیزه جدید در خانه ایجاد کرده است. همه چیز در زندگی ما تغییر کرد. ذوق و شوق بیشتری داریم الان، شبیه به دنیا آمدن یک بچه جدید در خانواده است. ما هرگز فکر نمیکنیم حالا که این وضعیت بد برای گردشگری پیش آمده چه کار کنیم اصلا به چیزهای بدش فکر نمیکنیم چون دوستش داریم در قید و بند این نیستیم که مهمان و درآمد زیاد باشه. ما حسرت نمیخوریم. چون حسی که از این کار میگیریم برایمان فراتر از بحث مالی است و به طور کلی ما قانع هم هستیم. هرچی که خدا بخواهد.
یه دختر دارم شاه نداره:
– از فرآیند ساخت و بازسازی این خانه بگویید؟ از طراح داخلی کمک گرفتید یا طرحهای خودتان بوده است؟
– در این اقامتگاه باید مهمانها از داخل بازار بزرگ اصفهان وارد بشوند. و در بازار هم از ساعت ۱۰ صبح تا ۶ بعدازظهر محدودیت رفت و آمد برای ماشینها وجود دارد. ماشین نمیتواند بیاید داخل بازار. ما برای مهمانها با یک پارکینگ نزدیک اقامتگاه صحبت کردیم که مهمانها ماشینهایشان را آنجا بگذارند. اما زمان بازسازی خیلی اذیت شدیم، چون نمیتوانستیم در روز مصالح ببریم و ساخت و ساز را انجام دهیم. ۹ ماه بازسازی این خانه زمان برد. ما شبها فقط میتوانستیم کار کنیم. هر مصالحی که لازم بود را شب میآوردیم از ۹ شب تا ۷ صبح کار می کردیم. اتاقها و محوطه و حیاط سازی و …. را ظرف نه ماه انجام دادیم. ایدههای ساخت و طراحی اینجا هم همه از دخترم بود. ما استادهای قدیمی را میآوردیم که همه کارکشته و خستگی ناپذیر بودند و با جان و دل کار می کردند. از همین جا از همه آنها تشکر میکنم. آجرکاری و طرحهای کف اتاق، کف سرویسهای بهداشتی، سرامیک آشپزخانه، طراحی داخل حیاط، دیوارهای محوطه همگی اینها ایدههای خود دخترم بود و استادکارها طرحهای او را اجرا میکردند. طراحی داخلی و دکوراسیون هم با خودش بود. همه طراحیها با دخترم بود و خریدها و کارهای اینچنینی با من.
– چشم اندازتان از این کار چیست؟
– تصمیماتمان بیشک بستگی به وضعیت کنونی دارد. اما قبلا میخواستیم اقامتگاه دیگری هم افتتاح کنیم. میخواستیم بعدتر در نقطهای دیگر از اصفهان دوباره افتتاح کنیم. حتی میخواستیم در زاهدان هم یک اقامتگاه افتتاح کنیم. هم ذوق و شوق نسبت به این کار در ما بود بیش از هر چیز، و به اشتغالزایی هم فکر میکنیم با این کار.
– درباره نامگذاری اقامتگاه اشکانی بیشتر توضیح دهید.
– فامیل من وندایی اما فامیل خانمم اشکانی است. هم به لحاظ تاریخی اشکانی فامیل خوبی بود هم این که قشنگ بود. دوست دارم که فامیل خانمم را بگیرم، اغلب مرا به این نام میشناسند، کلمه قشنگی هم هست. من این فامیل را دوست داشتیم و خانمم رو بیشتر دوست دارم. همه جا در زندگی همکار و هم فکرم بوده و بی برو و برگرد دوستش دارم. ۴ فرزند عالی ازش دارم و خیلی از حضورش خوشحالم چرا فامیلش را نگذارم بر روی اقامتگاهی که ساختهام.
– در اینجا فضاهایی که مهمانها با هم در ارتباط باشند شکل میگیرد؟
– ارتباط مهمانها بیشتر از اینکه با یکدیگر باشد با ماست. دخترم همیشه با مهمانهای خارجی صحبت میکند اما من با مهمانهای ایرانی حرف میزنم گاهی داستانهای قدیمی برایشان تعریف میکردم و آنها صدایم را ضبط میکردند، قصهها برایشان تازگی داشت. من وظیفه خودم میدانم که کاری کنم که مهمان که به اینجا میآید بهش خوش بگذرد و لحظات و خاطرات خوبی برایش رقم بخورد و بعد هم دوباره به اینجا بیاید.
– مهمترین ویژگی اقامتگاه اشکانی که آن را با سایر اقامتگاهها متمایز میکند چیست؟
– ما در گزینش مهمانها و آداب زندگی مهمانها در اقامتگاه خیلی حساسیت به خرج میدهیم. امنیت در این اقامتگاه برایمان بسیار مهم است. فضای امنی ایجاد کردهایم. از ویژگیهای دیگر اقامتگاه اشکانی یکی آرامشی که فضای اقامتگاه دارد و یکی دیگر مکان قرار گرفتن اقامتگاه است این است که ورودی اقامتگاه از داخل بازار است.
در این کار هیچ چیز عذابم نمیدهد:
– چه چیزی در این کار را بیشتر از همه دوست دارید و چی بیشتر عذابتان میدهد؟
– دوست دارم خاطره خوبی مهمان ازاینجا ببرد. لذت بیشتر ببرد و اینجا برایش جذابیت داشته باشد. دوست دارم خاطرات مهمانان از اینجا فراموش نشدنی باشد. از همه چیز خاطره خوب داشته باشد از ساختمان، از من حتی برخورد من در ذهنش خوب بماند. الان در این هشت ماه ما مهمانی داشتیم که ۴ بار آمده، گاهی این اتفاق زیاد میافتد مهمان وقتی میرود دوباره برمیگردد. این یکی از مهمترین لذتهای من است میگویم خداروشکر که توانستم کاری بکنم که مهمانانم لذت ببرند.
– و بیشترین عذاب؟
– من هیچی چیزی نمیبینم که در اینجا عذابم بدهد. خیلی راحت و خوشحالم از کاری که انجام دادم و از ذوق و شوقی که دارم. هیچ چیزی در اینجا عذابم نمیدهد.
– آرزوی کودکیتان چه بوده است؟ آیا فکر میکردید چنین کاری بکنید؟
– من هیچ وقت از بچگی به فکر همچین چیزی نبودم. کمکم در نوجوانی علاقه به تاریخ پیدا کردم و در آن زمینه مطالعه میکردم و زمانی هم که دخترم فارغالتحصیل شد و این پیشنهاد را داد من قبول کردم و دخترم استاد من هست و بود. اما آرزوی بچگیم این بود که زن خوب خدا نصیبم کند و بچه های خوب به من بدهد. همه را داد و من ممنون دارش هستم. هرچه خواستم خدا بهم داد.